Wednesday, December 04, 2002

بعد از مدتها دوباره برگشتم . راستش میخواستم که دیگه ننویسم اما نشد . دلم تنگ شد و انهم بد جوری ! راستش صحبت با یک مشاور هم باعث شد که بیشتر راغب به اینکار بشوم.
البته میدانم که صحبت با مشاور در ایران یعنی دیوانگی . اما من قصد ندارم که ان را پنهان کنم . چون بر عکس اعتقاد عمومی فکر میکنم که کار اشتباهی نیست. نظرات ان خانم
دکتر باعث شد که در انچه خودم اعتقاد داشتم راسختر شوم و ان این مطلب است که بر عکس انچه سالهای سال به ما و به مادران ما و به مادران مادران ما یاد داده اند نباید از زن بودن خودم دلخور باشم و یا دچار ان ترس و خود پنهانی ارث و میراث مادران این سرزمین شوم . این دیدار و مطالعه چند کتاب مرا بران داشت که بار دیکر به این مسئله از دیدی دیگر نگاه کنم . شاید انچه مردان و شاید بیش از ان خود زنان در ان نقش داشته اند خارج شدن از صحنه بوده است . زنان ما همیشه از بی ابرویی یا از پچ پچ
مردم بوده میتر سیده اند . من فکر میکنم که انچه امروز جامعه ما و خصوصا زنان ما به ان احتیاج دارند نه مبارزه سیاسی و بدست اوردن حقوق سیاسی که مبارزه برای خود
باوری بیشتر است . بقول یکی از اساتید دانشگاهی ام در یک دهه قبل لازم نیست که همه جامعه را درست کنیم . اول از خودمان شروع کنیم . و من الان فکر میکنم مبارزه برای
خود باوری و اعتماد به نفس بدست اوردن از سوی زنان لازم است . البته این حرکتی است که از حدود یک قرن پیش و با زنانی که اولین حرکتها را برای کشف حجاب و ایجاد
مدارس دخترانه اغاز کردند شروع شده است و امروز هم بیش از پیش در جامعه ما دارد جای خود را باز میکند . من امروز فکر میکنم بعنوان یک زن باید بیشتر از پیش به
خود باوری برسم تا بتوانم از انچه طیف ما زنان را در خود مستور کرده تدر ایم.