امروز می خواهم از دنيای روياها بنويسم از چيزی که آدم فکر می کند فقط ممکن است در روياها اتفاق بیافتد . از آن عشق های خيالی که فقط در دنيای سيندرلا ها و حسن کچل ها شنيده بوديم . و هرگز در دنيای حال نيافتيم . که اگر هم بود هميشه کوتاه بود و بزودی نابود می شد. اما امروز من بار ديگر اين شعر زيبا را خواندم نه از دنيای داستانی و رويايي که از دنيای امروز . و من باور
می کنم با همه شناخت اندکی که از نويسنده اش دارم می دانم که او همين است همان که يار گفته ,يک ماهی شيشه ای ماهی ای از ديار راستان و پاکان خواند نامه هايشان ما را به ديار روياها می برد که هر کسی آرزويش را دارد.
می کنم با همه شناخت اندکی که از نويسنده اش دارم می دانم که او همين است همان که يار گفته ,يک ماهی شيشه ای ماهی ای از ديار راستان و پاکان خواند نامه هايشان ما را به ديار روياها می برد که هر کسی آرزويش را دارد.
<< Home