Sunday, November 02, 2003

يکي دو هفته است که به خواست معلم دخترم برای کمک به کتابخانه مدرسه ميروم . البته يکروز در هفته . آنهم يکی دو ساعت. با اينکه مدرسه دخترم يک مدرسه دولتي است اما عجيب است برای من که تازه از ايران آمده ام که چه کتابخانه کاملی برای بچه ها دارد . انواع کتابهای داستان تا انواع کتابهای تاریخی برای سنين مختلف و همه جدا از هم طبقه بندی شده اند. و اين جدای آن بخش از کتابخانه است که مربوط به معلمان است و در آن علاوه بر جددترين کتب آموزشی و کمک آموزشِ کلی هم مجله های مختلف مي توان پيدا کرد. و تما م اين کتابخانه دو نفر کارمند دارد . يکی مسئول امور اداری و ثبت و ضبط و ربط است و ديگری کتابدار حرفه ای است که علاوه بر اين موظف است کودکان را آموزش دهد. اين خانم که مي گويد خانواده اش حدود 10 سال در ايران زندگی کرده اند ( البته نمی دانم برای چی ؟) و سه تا از خواهر و برادرهايش آنجا بدنيا آمده اند. و خودش حدود 200 کيلويي وزن دارد , از صبح و آغاز کار گروه گروه بچه هارا از کلاسهای مختلف برای کار تحقيق و پيدا کردن کتب مربوطه آموزش مي دهد . کار خيلی خسته کننده ای است خصوصا برای او . اما آنچنان را حت انجام می دهد که قابل توجه است . خانم اولی که مسئول اداری کتابخانه است علاوه بر اداره کتابخانه مسئول کنترل بچه های کلاس اول و دومی در زنگ تفريح اول و هنگام خوردن غذا است.
کم کم متوجه شدم که در اين مدرسه بزرگ کسی به عنوان ناظم وجود ندارد وظايفی که در ايران به عهده ناظم است بين مدير و بقيه کارمندان تقسيم شده است . مدير مدرسه نه چون يک ابر قدرت که مثل آچار فرانسه مي ماند . و همه جا می توان حضورش را حس کرد. مثلا هنگام تعطيل شدن مدرسه هميشه يکی از کارمندان يا معلمان و يا خود مدير کنار خط عابر پياده مي ايستند و بطور ضمني مراقب بچه ها هستند. و تا وقتی آخرين نفرات سوار اتوبوس نشوند و يا ازخيابان عبور نکنند از جايشان تکان نمی خورند.
حالا اين را بگذاريد کنار خانم مدير مدرسه غير انتفاعی ايران دخترم که وقتی شروع به گردش در مدرسه می کرد بابای مدرسه بيچاره عين نوکرها دست به سينه همراه حاج خانم راه مي رفت که اوامر ايشان را اجرا کند. و حضور ايشان در هر جايي آنچنان مورد تکريم قرار مي گرفت که انگار زبانم لال خود خدا آمده است !!!!!!!
بچه ها اينجا علاوه بر آموزش ياد مي گيرند به هيچ کس بيشتر از اندازه اهميت ندهند و از هيچکس نتر سند. احترام را ياد نمي گيرند. و اين تنها جنبه بد قضيه است.