Thursday, August 21, 2003

بالاخره نمي دانم که بايد زن باشم يا نه؟

شما جی فکر مي کنيد. ديروز يک روز تمام وقت من براي نوشتن يک مقاله گذشت. نتيجه : شب ما يک ساعت ديرتر شام داشتيم . آنهم باعجله و هول هولکی
اما خودمانيم , خيلی هم بدم نمي آید بعضی وقتها اصلا زن نباشم , نگران هيچ چيز نباشم , و وقتم فقط مال
خودم باشد
اما فکر کنم بايد قبلش بروم يک عمل جراحی مختصري انجام بدهم !!!!!!!!!!!! چون غير اين من که
نمي توانم از زن بودن خودم د ل بکنم !
---------------------------

بالاخره نمي دانم که بايد زن باشم يا نه؟
شما جی فکر مي کنيد. ديروز يک روز تمام وقت من براي نوشتن يک مقاله گذشت. نتيجه : شب ما يک ساعت ديرتر شام داشتيم . آنهم با عجله و هول هولکی
اما خودمانيم , خيلی هم بدم نمي آید بعضی وقتها اصلا زن نباشم , نگران هيچ چيز نباشم , و وقتم فقط مال
خودم باشد.
اما فکر کنم بايد قبلش بروم يک عمل جراحی مختصري انجام بدهم !!!!!!!!!!!! چون غير اين من که
نمي توانم از زن بودن خودم د ل بکنم !