امروز در خبرها بود که خانم روشنک داريوش عضو کانون نويسندگان و مترجم نامي ايراني درگذشت. او را مي شناسم به کتاب "قطره اشکی در اقيانوس " اثر هانس اشپربر , کتابی که زندگي من را تغيير داد و نگاهم را به زندگی جور ديگر کرد. دلم تنگ شد برای پروفسور تنها ورازهای مگويش , دلم تنگ شد برای مبارزان خسته از جنگ که بدنيال زنذگی نويي مي گردند. و ناگهان دلم تنگ شد برای زني که هيچگاه نديده امش , اما به من بسيار نزديک است .....
Tuesday, November 04, 2003
Previous Posts
- يکي دو هفته است که به خواست معلم دخترم برای کمک به...
- اينجا هوا گرم شده است. بر عکس ايران که حالا باید د...
- بچه که بوديم اگر پدر محترم مي فرمودند : "نه " همان...
- امروز بعد از مدتها یکهو بسرم زد سری به آرشيوم بزنم...
- تمام شد. به همين راحتی . کسي هم نه اعتراصي کرد نه ...
- امروز سعی کردم سيستم کامنت هايم را عوض کنم که نشد ...
- هميشه گفته اند ما ايرانيها مرده پرستيم . يعنی مرد...
- وقتی خيلی حرف داری حرف زدن آسان نيست . گمشده در مي...
- در جريان ماجرای افسانه نوروزی و پس از آن ماجرای خا...
- دلم مي خواهد گاهي اوقات خودم باشم. خودم تصميم بگير...
<< Home