Thursday, October 09, 2003

وقتی خبر ها را پی می گيرم چيزی جز ياس و نا اميدی دلم را پر نمی کند. آخر تا کجا؟
تا کي بايد همينطور برای اصول اساسی زنده ماندن دراين کشور جنگيد. انگار ما
در يک گودال شن در حال جلو رفتنيم . با قدمهايي که با همه تلاش باز هم در جا می زنند. همه اش جنگيدن برای زندان نرفتن , برای اثبات نامردی های
زندانبانان , برای فرار از مجازات های احمقانه ای چون اعدام و...... راستی چرا؟؟

اين روزها که همه بسيج شده اند برای جلوگيری از اعدام افسانه نوروزی , مصادف شده است با نخستن دادگاههای نمايشي برای محاکمه مسئول از قبل تعيين شده , قتل خانم زهرا کاظمی
نمی دانم بطور اتفاقي دانم به طور اتفاقی اين دو همزمان شده است يا نه ؟ هر چند خيلی چشمم آب نمی خورد که اتفاقی باشد. انگار دستی دارد همه را از توجه به يک موضوع که آنهم ادامه اعتراض به
کشته شدن خانم کاظمی است باز می دارد . از سياست هچ چيز بعيد نيست. بياييد صدای اعتراضمان را همزمان در مورد هردو اين ماجراها بلند کنيم . مبادا از فرصت بدست امده استفاده شود
واز سکوت مردم درباره دادگاه خانم کاظمی به نفع خود استفاده کنند.