Wednesday, December 10, 2003

نمي دانم اين لطيفه را شنيده ايد که يکي از اهالي خوزستان در طول جنگ اسير مي شود . وقتی آزاد می شود از او سئوال می کنند که آيا آنجا شکنجه ات هم کردند و او با زبان شيرينش مي گويد :" ها داداش , شکنجه های وحشتناکی بود ." دوباره مي پرسند لطفا نمونه يکي از اين شکنجه ها را برايمان بگو و او مي گويد :" بدترينش اين بود که دست و پای ما را مي بستند به يه ستون و آهنگ بندری مي ذاشتن .آخ نگو ...."
حالا اين شده نقل من . عاشق خريد باشي اما جيبت خالي و تنها جايي که بتوني بگردی شاپينگ يا همون بازار خودمون !!!!!!!!!1

Monday, December 08, 2003





همه اش که نبايد حرف زد دلم تنگ شده . چکار کنم . آنهم برای جايي که حدود 14 ساله توش زندگی نکردم . چکار کنم !!!!!!!!!!!!!!!!