Saturday, October 04, 2003

امروز باز هم به خودم لعنت فرستادم . می خواستم خودم باشم و يکبار هم که شده به خودم نه نگويم اما نشد
دارم می شوم مثل مادرم و شايد مثل مادرهای مادرم. نمی دانم از اين ايثار کردن بدم می آيد . اما هنوز نمی توانم از وجودم دورش کنم دلم می خواهد يک روز به هيچ کس فکر نکنم به هيچ کدام از آنهايي که دوستشان دارم . دلم می خواهد يکبار اول خودم را دوست داشته باشم . اول از همه به فکر خودم باشم. آی دلم می خواهد فرياد بزنم چرا ؟ چرا من به ميان اين دايره بسته ای افتادم که هميشه از آن گريزان بودم و ديگران را از افتادن به ميان آن نهی می کردم؟ راستش دارم فکر می کنم اين نفرينی ابدی است که من را پون يک زن در خود فرو برده است.
نمی دانم شايد هم دارم بيش از حد غلو می کنم.
افتادن من در اين دام باستانی خودآگاه نيست . شايد ريشه در ميان قرنها آموزش مادرانمان و ترس از مردانی دارد که هميشه قانون را نوشته اند و چون ديگر قدرتمداران می خواسته اند همه چيز از آن ايشان باشد . مبادا پايه های
قدرتشان از بادی بلرزد.
اما هنوز به هر دليلی است دارم فکر می کنم چرا نمی توانم اول به خودم فکر کنم . بايد اول به خودم احترام بگذارم اول خودم را دوست داشته باشم تا بتوانم اطرافيانم را دوست بدارم و آنان را در عشق و دوستی سهيم کنم .
کاش اينبار يادم بماند. کاش اينبار بتوانم . آی خدا می شود؟

Wednesday, October 01, 2003

زندگی سختی ها ی مخصوص به خود را دارد. هيچوقت نمی توانی فکر کنی که همه چيز بر وفق مرادت پيش
می رود. يک روز خوب است و يکروز در عين کاميابی می بينی همه چيز به هم ريخت و از بين رفت. فکر می کنم در طول اين 6 ماه به اندازه 10 سال تجربه آموخته ام . تجربه اينکه تو نمی توانی هيچ چيز را عوض کنی
حتی حالا می توانم به آن هميشه دوستش داشته و دارم بگويم " آری آسمان هر کجا همين رنگ است " و تاسف بخورم . زيرا هر کجا اين تويي و تو را به اين آسانی نمی توان تغيير داد . شايد به راستی ما در هر کجا صليب خود را بر دوش می کشيم . از اين صليب که در واقع همان اعمال ماست راه گريزی نيست.
آری آسمان هر کجا به رنگی است اما در چشم تو هميشه همان رنگ است که چشمانت می بينند.

Monday, September 29, 2003

در خبر های چند روز پيش بود که سرانجام تلاشهای بين المللی برای نجات خانم امينه لاوال به هدف رسيد واين زن نيجريه ای از سنگسار نجات يافت. او که بدليل بدنيا آوردن کود کی دو سا ل بعد از جداشدن ازهمسرش در دادگاه شرع نيجريه به سنگسار محکوم شده بود با تلاش های بين المللی توانست زندگيش را بار ديگر بدست آورد. همان دادگاه پدر کودک امينه را بدليل نبود 4 شاهد تبرئه کرد اما امينه را نه و اين خون بسياری را در دنيا به جوش آورد. اين پيروزی مبارک
اما حالا نوبت مبارزه ای ديگر است امروز سازمان عفو بين الملل سعی در جمع آوری و ارسال نامه برای عفو خانم افسانه نوروزی که محکوم به اعدام شده است دارد. اين زن از خطه جنوب ايران 6 سال پيش به خاطر دفاع از خود و قتل کسی که بايد خود حافظ جان و مال مردم می بود به زندان افتاد . باوجود شواهد بسيار که به نفع او بود سرانجام وی را محکوم کردندو ماه پيش ديوان عالی نيز حکم اعدام او را درکمال بی انصافی تائيد کرد . اکنون وظيفه ماست که به دفاع از اين زن برخيزيم و با امضای اين نامه ها از او احقاق حق کنيم . برای اطلاع از موضوع مقاله فراخوان سازمان عفو بین الملل به نقل از ايران امروز و زنان اير ان را ببينيد.
برای امضای اين نامه به اين آدرس برويد و برای اطلاع از چگونگی ماجرا مقاله "قانون (کرم از خود درخت )"
را در نسخه پيش از چاپ بخوانيد .