Tuesday, September 23, 2003

امروز می خواهم از دنيای روياها بنويسم از چيزی که آدم فکر می کند فقط ممکن است در روياها اتفاق بیافتد . از آن عشق های خيالی که فقط در دنيای سيندرلا ها و حسن کچل ها شنيده بوديم . و هرگز در دنيای حال نيافتيم . که اگر هم بود هميشه کوتاه بود و بزودی نابود می شد. اما امروز من بار ديگر اين شعر زيبا را خواندم نه از دنيای داستانی و رويايي که از دنيای امروز . و من باور
می کنم با همه شناخت اندکی که از نويسنده اش دارم می دانم که او همين است همان که يار گفته ,يک ماهی شيشه ای ماهی ای از ديار راستان و پاکان خواند نامه هايشان ما را به ديار روياها می برد که هر کسی آرزويش را دارد.