Thursday, February 05, 2004

عجب اوضاعی شده . در وسط ماجرا بالاخره رهبر طاقت نیاورد و گرایش سیاسی خود را مشخص کرد. حالا بعید می دانم که استعفا و تحصن کاملا نتیجه بدهد. احتمالا در میان گروهشان تفرقه خواهد افتاد البته مشارکتی ها که اعلام کرده اند در انتخابات شرکت نمی کنند.باید ماندو دید آخر این بازی چه می شود. ؟
راستی تندرو ترین رهبران راست چه گرد وخاکی بپا کرده اند اما خیلی عجیب است که در خانه خودشان این گرد و خاک را بپا کرده اند . ببینید .

سید ابراهیم نبوی هم در نوشته ای زيبا که کم از طنز هایش که ندارد هیچ بسیار عالی و روان از ایران و اپوزیسیون خارج از کشور گفته . هر کسی نخوانده نصف عمرش شاید هم تمام عمرش بر باد است. پس بخوانید. !!!!!!!!!

و این هم داستان یک شب ایرانی در سیبستان . دیدنیه .

اینهم وبلاگی که نویسنده آشنایش دوباره می نویسد .

حالا که روز روز چرخیدن است بگذار این یکی را هم بنویسم که دارد روزبه روز خواندنی تر می شود و انگار نویسندگان متعددش توانستند به یک سبک خاص برسند . Le Femme Fini

Wednesday, February 04, 2004

نمی دونم به انرژی مثبت اعتقاد دارید یا نه ؟ من دارم . و همینطور به عکس آن . من دارم . منظورم انرژی منفی است. شاید بیشتر يک مسئله احساسی است . اما روی من خیلی تاثیر می گذارد. بعضی وقتها در عین شور و حرارت و آمادگی ذهنی و فکری برای کاری یک نگاه منفی و یا حتی خنثی و بی توجه مرا از ادامه هر کاری باز می دارد. بعضی وقتها هم یک بیهودگی یک نگاه خوش یک کلمه و یا هر چیز دیگری این تاثیر را دارد.
راستش امروز سخت تحت تاثیر این انرزی مثبت هستم . و وقتی در این حالت هستم همه کارهای دنیا درست و صحیح و سر جای خود انجام می شود. برای من گرفتن نامه ای از دوستی ناشناخته که با لطفی بسیار و با محبتی بیکران و از روی صفا رو به دوستی می گذارد مثل وصل شدن به منبع کامل انرژی است. یا حتی یک سلام اف لاین از کسی که از راه دور بسیار بسیار دوستش دارید ..... می دانید چه مزه ای دارد؟
ازپریسای عزیز برای لطفش ممنونم( متاسفانه وبلاگ ندارد ) . و همینطور از دوست بسیار خوبم محمد جواد گرامی .

Monday, February 02, 2004

هيچ فکر کردید به سرنوشت . این روزها زياد به آن فکر میکنم. نمی دانم واقعا به آن اعتقاد دارم یا نه ؟ البته به نحوی چرا به آن اعتقاد دارم. به یک نوع سرنوشت که اتفاقات و جریانات روز مره برای آدم ها رقم میزنند. اما مثل خیلی ها اعتقاد ندارم که همه چیز دست سرنوشت است . بلکه فکر میکنم سرنوشت بوسيله یک سری اتفاقات و شاید اراده بعضی آدمها میشود تغییر کند. سرنوشت مثل زندگینامه ای است که نویسنده میتواند بعضی جاها را براساس خواست خود تغییر دهد. اما فکر می کنم چیزی که سرنوشت را در ذهن ما تغییر می دهد یک چیز دیگر است و آن نوع برخوردی است که ما با سرنوشت می کنیم . یعنی نوع برخورد ما با سرنوشت است که باعث میشود نوع ان تغییر کند و یا حتی تعریف آن متفاوت باشد. آدمها اصولا در برخورد با سرنوشت سه دسته اند . دسته اول انهایی که تن به سرنوشت می دهند و منتظر می مانند که سرنوشت برایشان راهی را مشخص کند آنها همیشه خوشبینند . و راضی از هر چيزی که سرنوشت برایشان رقم میزند و چون همیشه راضیند پس همیشه خوشبختند! گروه دوم باز هم آدمهاییند که تن به سرنوشت می دهند اما از همه چیز ناراضیند . و خوب چون همه چیز بد است پس زندگی هم بد است . و گروه سوم آدمهاییند که به سرنوشت اعتقادی ندارند . اما همیشه بطور ناخودآگاه بدنبال آن هستندو می خواهند زندگی را همانجور که میخواهند شکل بدهند.
زیاد این دسته بندی را جدی نگیرید در واقع مردم را میتوان جور دیگری تقسیم بندی گرد آنها که سرنوشت را در بست می پذیرند با بد و خوبش کنار می آیند . و آنها که به جنگ سرنوشت می روند و سعی می کنند سرنوشت را آنطور که می خواهند هدایت کنند . آدم اگر جزو دسته دوم باشد بنظرم کمی معقول تر است . هر چند خیلی سخت است . و همیشه باید وسط یک میدان مبارزه باشد . اما چون روجیه خودم به آن نزدیکتر است بنظر من بهتر است !!! البته هر کسی میتواند نظر خود را داشته باشد. اما بنظرم آدمهایی که سرنوشت را در بست می پذیرند و به جنگش نمی روند (حالا یا بدبینانه و یا خوشبینانه ) بنظرم خیلی راحتتتر زندگی می کنند . خیال خودشان را از هر جهت راحت می کنند و اختیار همه چیز را می دهند به نیروهای ماورااطبیعی . اما خودمانیم اگر جزو دسته دوم بودم واقعا خوشبخت بودم !!؟؟؟؟؟؟

Sunday, February 01, 2004

اول بسم الله این را بخوانید
خوشحالم که خوب شده ام . بعد از ده سال دوباره زندگي مي کنم . دوباره همان دختر سرزنده دانشگاهم .. مي خندم .. فکر مي کنم و مثبت مي بينم . از اين بابت هم که بگويم نزد روانکاو رفتم ، ابايي
ندارم . به نظر من بسياري از جوانان نياز به مشاوره دارند . بسياري از وبلاگها مخصوصا وبلاگ زنان نشان دهنده دلتنگي و غمي ست که مناسب سن و سال جواني نيست . دوست ندارم نظري بدهم که باز بشنوم منشور صادر کرده ام ... اما جواني پر بهاترين دارايي يک انسان است . بيش از بيست سال هم نيست .. براي اين دارايي ارج بگذاريم . قدرش را بدانيم .. براي پيري و غصه خوردن بيش از شصت سال هم مي شود زمان گذاشت . از چيزهاي دلتنگ دوري کنيم .. از تنهايي .. از فيلمهاي مزخرف تلوزيون و موسيقي هايي که به مارش عزا مي مانند .. از سکوت که بدترين چيز است ..از خودخوري و در خود ريختن دردها ..
اصلش را هم اینجا ببینید


این خبر را هم بخوانید تا بعد بگویم :
سازمان مصري حقوق بشر خواستار لغو مجازات مدعي پيامبري و 18 تن از پيروان او شد
در مصر درحاليكه سازمان هاي اسلامي خواهان افزايش مجازات 21 تن پيروان يک مدعي نبوت شده اند، سازمان مصري حقوق بشر خواستار لغو مجازات اين افراد شده است. سيد طلبه، کارمند 49 ساله سازمان انرژي اتمي مصر، با ادعاي نبوت خواهان انتقال کعبه از عربستان به مصر شده بود. او از پيروان خود خواست به هر سويي که مي خواهند نماز بخوانند. 18 تن از پيروان او به يک سال زندان تعليقي و دو نفر و خود او ديگر به سه سال زندان محکوم شده اند.
راستش فکر می کنم بعد از سخت گیری ها و تند روی هایی که این دو دهه قبل دنیای اسلام را در دست خودش گرفته ظهور آدمهایی که میخواهند ظاهر دین را متعادل کنند یک چیز عادی است . البته بگذریم که خودشان هم یک جوری دچار تند روی میشوند !!!


اینم یه جور فال گیری !!!

راستی راستی مثل اینکه این نمایندگان استعفا دادن . اما باورش سخت است . اما خوب اتفاق جالبی است !!!!!!!!!!!!!